تأملى مفهومشناسانه در بحران
منبع : مدیر یار
درك نظرى مفهوم مديريت بحران، گام نخست در حل عملى بحرانهاى اجتماعى و سياسى است . به بيان ديگر، تعريف مفاهيمى كه در مشكلات ملى به كار مىرود، از آن جهت ضرورت مىيابد كه مجرى يا مجريان رفع بحران مىدانند با چه پديدهاى درگيرند .
شرايط اخير كشور (حادثه زلزله بم و . .). و بحرانهاى ديگر، نياز كشور را به بازنگرى در مديريتبحران نمايانتر ساخت . از اين رو به اجمال، به مفهومشناسى اين مقوله مىپردازيم .
مدیریت
مديريتيعنى:
1 - ايجاد وحدت و يگانگى در فرايندها و روندهاى فعل و انفعالات كليه اعضا و اجزاى سازمان با رعايت نظم و ترتيب خاصى كه از همه منابع اعم از مادى يا معنوى بتوان استفاده مطلوب حاصل نمود .
2 - به كار بردن تكنيكهاى مختلف در جهت اداره امور يك گروه انسانى و هماهنگ نمودن كليه فعاليتهاى اعضا براى نيل به هدفهاى معين و مشخص .
3 - ايجاد فرايندهاى لازم در لواى روندهاى ارتباطى كه ميان افراد، سازمان و عوامل و عناصر فيزيكى به وجود مىآيد .
4 - سرپرستى يك مجموعه انسانى به طرف يك مطلوب و هدف مشخصى كه موضع اصلى آن را انسان تشكيل مىدهد .
5 - كار كردن با افراد و به وسيله افراد و گروهها براى تحقق هدفهاى سازمانى . (1)
هنرى فايل (Henrifayol) بر اساس تعاريف مختلف از مديريت، تنها جمع و تركيب پنج ويژگى زير را مديريت مىداند:
الف) تصميمگيرى: هربرت سايمون (Herbertsimon) تصيمگيرى را جوهر و اساس مديريت تلقى مىكند، و به زعم وى، مديريت چيزى جز تصيمگيرى نيست . مديران براى احراز مديريتبايد از توانايى و قدرت تجزيه و تحليل مسائل، شجاعت، قاطعيت و تعهد برخوردار باشند .
ب) برنامهريزى: اقداماتى كه به منظور تحقق اهداف صورت مىگيرد، برنامهريزى نام دارد . به عبارت ديگر، برنامهريزى فراگرد تعيين و تعريف اهداف و تدارك دقيق است كه تحقق هدفها را ميسر مىسازد .
ج) سازماندهى: به گروهبندى فعاليتهايى كه براى نيل به هدفها لازم است، تعيين سلسله مراتب نيروهاى انسانى در هر گروه از فعاليتها، سازماندهى نام مىنهند . از اين رو، با سازماندهى، تقسيم كار و ارتباط بخشى به دستيابى به هدفهاى واحد تحقق مىيابد .
د) هماهنگى: هماهنگى مديريتيعنى، وحدتبخشيدن به عملكرد نيروها در مسير هدفهاى سازمان . اين وظيفه به شكلهاى مختلف و در قالب برنامه و اجرا بايد مراعات شود . (2)
ه) رهبرى: نويسندگان كتاب مديريت رفتار سازمانى، مديريت را دستيابى به هدفهاى سازمانى از طريق هدايت و رهبرى مىدانند . اغلب مديريت و رهبرى را يكى و يكسان تلقى مىكنند، اما بين اين دو، تمايز مهمى وجود دارد، در واقع، رهبرى ماهيتا مفهومى وسيعتر از مديريت است . (3)
بحران (Crisis)
تعريف بحران، امر سادهاى نيست . زيرا، در پنجاه سال گذشته، علىرغم، مطالعات زيادى كه درباره بحران انجام شده، ولى اين تلاشها، نه تنها موجب ارائه تعريف شفافى از اين مفهوم نشده، بلكه آن را پيچيدهتر ساخته است . به علاوه، انتظار از واژه بحران، براى اطلاق بر پديدههاى مختلف و تبيين هدفهاى متفاوت، بر پيچيدگى اين مفهوم افزوده است، و ارائه تعريف جامع از آن را دشوار نموده است، اما دشوارى در تعريف بحران، مانع از ارائه يك تعريف نسبى از آن نمىشود .
برخى از دانش پژوهان، بحران را در معناى فشار، اضطراب، فاجعه، خشونت، فرصتخطرناك يا خشونت احتمالى به كار مىبرند . علوم اجتماعى، بحران را اختلال شديد جمعى در به هم ريختگى تعادل گروهى مىبيند، كه در آن عناصر جامعه هماهنگى خود را از دست مىدهند . در حوزه پزشكى، اين مفهوم، به عنوان بروز وضعيتى نامساعد در ارگانيسم بدن است . در عرصه سياست، بحران به معناى هنگامهاى است كه منش و نهادهاى ملى به طور جديد تهديد مىشوند . (4)
واينر (Winer) و كان (Kahn) گوناگونى تعاريف بحران را با ارائه تعاريف زير نشان مىدهند، بحران يعنى:
1 - شرايطى كه ايجاد نااطمينانى كند;
2 - وجود تهديد جدى نسبتبه اهداف;
3 - شرايطى كه همراه با افزايش فشارها و فوريتبراى عمل به وجود مىآيد;
4 - نقطه چرخش در رويدادها و كنشها كه پيامدهاى غير منتظرهاى به دنبال مىآورد . (5)
ميلر (Miller) و ايسكو (Iscoe) تعاريف زيرا را از بحران ارائه كردهاند، بحران وضعيتى است كه:
1 - اهداف طرفهاى ديگر را با تهديد مواجه مىكند;
2 - ايجاد كننده تنش فيزيكى و اضطراب در ارگانيسم است;
3 - موقعيت كوتاه مدت و حاد است، البته گاه طول مدت آن نامشخص خواهد بود . (6)
مك كارتى (MCCarthy) نيز چند تعريف از بحران ارائه مىدهد، بحران شرايطى است كه:
1 - زمان موجود براى پاسخدهى و يا تصميمگيرى محدود است;
2 - نيازمند تصميمگيرى در موقعيت وخيم و در زمان محدود، با اتكا بر اطلاعات اندك است . (7)
در يك جمعبندى كلى، مىتوان بحران را از طريق شاخصههاى اساسى زير شناخت:
الف) غافلگيرى و اضطراب;
ب) حمله به اهداف حياتى;
ج) تهديد ارزشهاى بنيادين;
د) محدوديت، كمبود و يا نقص اطلاعات;
ه) محدوديت و فشردگى زمان تصميمگيرى;
و) ضرورت اتخاذ تصميم براى دادن و ارائه پاسخ;
ز) ظهور ناگهانى وضعيت و شرايط غير منتظره و اضطرارى;
ح) بروز وضعيتخاص رفتارى از سوى نخبگان تصميمساز;
ط) تغيير كاركردهاى عناصر نظم اجتماعى و شكلگيرى نقشهاى جديد . (8)
مديريتبحران (Managementby crisis)
مديريتبحران، همانند مفهوم مديريت و بحران، از منظرهاى گوناگون تعريف شده است . گستره مفهومى و تعريفى اين واژه، بسيار فراخ و دربرگيرنده هر گونه تمهيدى براى جلوگيرى از ايجاد بحران، جستجوى دقيق و انديشمندانه بحران و كنترل، مهار و خاتمه آن در راستاى تامين منافع ملى است . فن مديريتبحران، شامل طيفى گسترده از گفت و گو، فشارهاى عارى از خشونت تا اقدامهاى خشن نظامى مىشود . مديريتبحران دربرگيرنده مراحل زير است:
1 - شناخت مساله از طريق اطلاعات در دسترسى و اخبار مربوط به شرايط بحران;
2 - ترسيم و تدوين گزينههاى ممكن استراتژيك براى مهار و مديريتبحران;
3 - كاهش هزينههاى مختلف به يك گزينه و انتخاب استراتژى برتر;
4 - سنجش بازخوردهاى مثبت و منفى هر استراتژى;
5 - درك آسيبپذيرى و تهديد;
6 - تحليل ريسك;
7 - پاسخ به بحران . (9)
مديريتبحران، علاوه بر انجام مراحل فوق، بايد روشها و تكنيكهاى مناسبى را براى مهار و كنترل بحران، به تناسب نوع آن، به كار گيرد . اين تكنيكها عبارتند از: انضباطى، روانى، چانهزنى، پيشگيرانه، جريانسازى، استقرار دولتبحران و افزايش اعتبارات در يك جمعبندى كلى . مديريتبحران ناظر بر پنج مقوله ساماندهى، ارتباطات، تصيمسازى، شناخت عوامل بحران و طراحى است، (10) و در اين ميان:
الف) هر چقدر عوامل بحران براى مديريتبحران آشناتر باشد، كنترل بحران آسانتر است .
ب) هر اندازه سازماندهى نيروهاى مقابلهكننده با بحران بيشتر باشد، كنترل بحران آسانتر است .
ج) هر اندازه سرعت تصيممگيرى از سوى مديريتبحران بيشتر باشد، سرعت كنترل بحران بيشتر است .
د) هر اندازه ميزان ارتباطات بين ارگانهاى مقابله كننده با بحران بيشتر باشد، مديريتبحران كاراتر است .
ه) هر اندازه برنامه و شرح وظايف نيروهاى مقابله كننده با بحران بيشتر باشد، كنترل بحران سادهتر است .
در هر صورت، مديريتبحران به صورت محدودى بررسى شده، ولى در مجموع مىتوان آن را به مديريت مقابله با بحران، مديريت ايمنى و حفاظت در برابر سوانح اجتماعى تعريف كرد . (11)