شما اینجا هستید: صفحه اصلی اقتصاد بین المللآيا چين كشور پيشتاز قرن 21 خواهد شد؟ شايد نه

آيا چين كشور پيشتاز قرن 21 خواهد شد؟ شايد نه

آيا چين كشور پيشتاز قرن 21 خواهد شد؟ شايد نه

بكر

من و پوسنر معتقديم كه هر دوی ما بايد تاكيد بيشتري بر وقايع مورد توجه جامعه‌ بين‌المللي بکنیم. بنابراين از حالا به بعد غالبا در مورد موضوعات بين‌المللی بحث خواهيم کرد كه با نوشته حاضر در مورد چين شروع می‌شود.

رشد اقتصادي چين از زماني كه بخش كشاورزي از دستان سرکوبگر دولت آزاد شد، خیره‌کننده بوده است. از سال 1980 به این سو، تولید ناخالص داخلی واقعی چین حتی با در نظر گرفتن مقداری بزرگ‌نمایی در آمارهای رسمی، به طور میانگین سالانه 7 تا 10 درصد رشد داشته است. چين يك مقصد عمده براي سرمايه‌گذاري خارجي و يكي از بزرگ‌ترين صادركنندگان جهان شده است که در زمره‌ بزرگ‌ترين مصرف‌كنندگان نفت و ديگر منابع طبيعي قرار دارد. پس از بيدار شدن از خوابی كه صدها سال به طول انجامید اینک به نظر مي‌رسد این کشور پتانسيل بي‌حد و حصری دارد؛ به طوری که بسیاری در حال حاضر پيش‌بيني مي‌كنند چين طی سده بیست و یکم قدرت اقتصادي پيشتاز خواهد شد و جای ايالات متحده را خواهد گرفت. شايد اين پيش‌بيني‌ها درست باشد (جام جهان‌نمای من خيلي تیره و تار است) اما توضيحات هشداردهنده‌ای باید داده شود؛ زيرا ما اين نوع سخن‌ها را پیش از این هم شنيده بودیم. معجزه‌ آلمان بعد از جنگ جهاني دوم آنچنان تاثيرگذار بود كه بسياري پيش‌بيني كردند؛ آلمان تقریبا با سرعت از ايالات متحده پيشي مي‌گيرد. چرا که آلمان از قرار معلوم روش جديدي برای سازماندهي جامعه‌ اقتصادي كشف كرده بود. يك قرارداد اجتماعي بين كارگران و شركت‌ها که آلمان را در مسیری پیش می‌برد تا از سرمايه‌داري عقب‌مانده‌ آمريكا جلو بزند، اما آلمان در دهه 1980 شروع به دست و پا زدن كرد و در دهه‌ 1990 وضعش بدتر شد؛ به طوری که مدتی این کشور را مرد بيمار اتحاديه‌ اروپا در نظر مي‌گرفتند هر چند که به تازگی قدرت گرفته است. پيشگويي خروشچف در انتهاي دهه 1950 كه اتحاد جماهیر شوروی، ايالات‌ متحده را مدفون مي‌كند در مورد پيروزي نظامی نبود، بلكه درباره برتري اقتصادي بود. وقتي كه آمارهاي رسمي جماهير شوروي رشد بسيار سريع اقتصادي را نشان داد، اين اتفاق افتاد. معجزه‌ آشكار رشد شوروي، به اقتصاددانان بزرگی مثل جوزف شومپيتر و ساموئلسون و بسياري از ديگران تلقين كرد كه برنامه‌ريزي مركزي چه بسا از لحاظ اقتصادي بر سرمايه‌داري و عدم تمرکز قدرت اقتصادي برتری داشته باشد. تازه‌ترين مورد پیش از چين، ژاپن است كه رشد اقتصادي بسيار زيادي را از ابتدای دهه 1950 تا اواخر دهه‌ 1980 تجربه كرد و ژاپن را به باشگاه سرآمدان ثروتمندترين قدرت‌هاي اقتصادي سوق داد. ژاپن نیز رویکرد جديدي از سرمايه‌داري با نگاهی بلندمدت به کسب و کار كشف كرده بود كه ظاهرا از گونه‌های سرمايه‌داري رقابتي آدام اسميت برتر بود. اين برتري ادعایی نظام ژاپني در مجموعه‌اي از مقالات اقتصاددان بسيار خوب آلن بليندر و در كتاب‌هایی با عناوين مختلف مثل «ژاپنی كه مي‌تواند بگويد نه» ستایش شد. با اين حال ژاپن از ابتدای دهه‌ 1990 وارد دوره رکود گردید و در حال ‌حاضر نگراني اين است كه آيا ژاپن مي‌تواند از اين كسادي و ركود خارج شود (من مطمئنم كه اين اتفاق خواهد افتاد). مدل اقتصادي ژاپن الان انباشته از ناكارآيي‌ها و ایرادات به نظر می‌رسد و به هیچ وجه موجی جديد از سرمايه‌داري دیده نمی‌شود. هيچ‌كدام از اين‌ها اثبات نمي‌كند كه چين استثنا نخواهد بود و کاملا فراتر از کشورهای دیگر رشد نخواهد کرد؛ اما اين مثال‌ها حکایت از احتياطی دارد که بخواهیم قله اقتصاد 50 سال بعد يا بيشتر را به چين واگذار کنیم. كشورها هميشه درمی‌یابند وقتی که از نظر اقتصادی عقب مانده باشند چقدر رشد سریع اقتصادی آسان است؛ چون آنها مي‌توانند دانایی تجسم و تبلور یافته در فناوری و سرمايه انساني را كه كشورهاي پيشتاز بسط و گسترش داده‌اند وارد كنند، اما به محض اینكه يك كشور می‌خواهد خودش را به مرزهاي دانش برساند، انتقال ساده دانایی نتیجه مفید و مولدی در بر نخواهد داشت. از اين به بعد آن کشور بايد در توليد فناوری‌ها و روش‌هاي جديد مشارکت كند كه بسيار سخت‌تر از استفاده صرف پيشرفت‌هاي ايجاد شده در جاهاي ديگر است. تردیدی نیست چين نقاط قوت قابل توجهي دارد كه این کشور را قادر ساخته تا براي مدتی طولاني نسبتا با سرعت رشد كند. چين نيروي كار فراوان، سخت‌كوش و جاه‌طلبي دارد. دولت چین بازارهاي انعطاف‌ناپذير نيروي كار در دوران برنامه‌ريزي مركزي به سبک قدیم را آزادسازی بنیادی کرد و بازارهاي کار، آنچنان انعطاف‌پذير شدند كه به شركت‌ها اجازه می‌دهد تا به آساني نیروی کار را استخدام و اخراج كنند. همچنين كارگران در حال حاضر از آزادی كه قبلا نداشتند برخوردارند، اینکه می‌توانند هر شغلي را كه کاملا متناسب با استعداد و توانايي آنها باشد انتخاب كنند. چين اقتصاد خویش را بر روی سرمايه‌گذاري خارجي و کارآفرینان داخلي باز كرده است، كاري كه شوروي، ژاپن و حتي آلمان هرگز انجام ندادند و چين از فناوری‌هاي جديدي كه اين سرمايه‌داران با خود وارد کشور کردند چیزهای زیادی ياد گرفت. چين همچنين محيط کاملا رقابتي در بسياري از بازارها به وجود آورد كه شركت‌ها انعطاف‌پذيري لازم برای تغییر قيمت‌هاي‌شان با توجه به تغییر هزينه‌های تولید را دارند و به این ترتیب رقبا دائما قيمت و شرايط فروش خود را تغيير مي‌دهند. پیشینه‌ طولاني چين در ارزش و احترام قائل شدن به دانش و پژوهشگر دوباره تکرار می‌شود. حتي خانواده‌هاي فقير در حال حاضر اندک منابع خود را فدا مي‌كنند تا براي فرزندان خود تحصیلات مناسب و سایر سرمايه‌گذاري‌ها در سرمايه‌ انساني را تضمین کنند. در طول دو دهه‌ گذشته، چين از حضور رهبران دورانديشي منتفع شده است که معمولا با خردمندی به سمت آزادسازي اقتصادي حركت كرده‌‌اند. آنها با گام‌هاي نسبتا ساده‌اي آغاز كردند به این صورت که به کشاورزان آزادي بيشتري دادند تا در قطعه زمين خصوصي كوچكشان تصميم بگيرند چه توليد كنند و بیشتر محصولات‌شان را به قيمت‌هاي تعیین شده در بازار بفروشند. بعد از ملاحظه موفقيت‌هاي زياد اين گام اول، آن‌ها به تدريج بقيه‌ اقتصاد را آزاد كردند. به كارگران اجازه دادند در انتخاب شغل آزاد باشند، به كارفرمايان اجازه دادند تا در تعيين استخدام و اخراج آزاد باشند، بازارها اجازه یافتند تا بیشتر قيمت‌ها و دستمزدها را تعیین کنند، به سرمايه‌گذاران خارجي اجازه دادند تا اغلب با مشاركت دولت محلي كارخانه راه‌اندازي كنند و اجازه دادند تا مبادلات سهام در شانگهاي و جاهاي ديگر گسترش يابد. ضمنا اين سرزمين تا حد زيادي به قرارداد خود در دادن استقلال اقتصادي قابل توجه به هنگ كنگ پایبند ماند. اين توسعه سريع اقتصاد چين، منافع زيادي براي ايالات متحده و ديگر اقتصادهاي ثروتمند فراهم کرده است. چيني‌ها لباس، اسباب بازي، قطعات الكترونيكي ساده و بسياري دیگر از كالاهاي كاربر را در قيمت‌هايي بسيار پايين‌تر از آنچه كه بدون توسعه‌ چين امكان داشت، صادر كرده‌اند. رشد چين، بازاری بزرگ‌تر و ثروتمندتر براي محصولات و خدمات تولید شده در كشورهاي ثروتمند مثل ماشين، كامپيوتر، دارو و ابزارهاي پزشكي، لوازم آشپزخانه و سایر محصولات شده است. تا اين‌جا توسعه چين مشكلاتي را نه براي كشورهاي پيشرفته بلكه براي كشورهاي در حال توسعه‌اي به وجود مي‌آورد كه همان محصولات تولیدی چين را توليد مي‌كنند. از جمله اين كشورها مكزيك، پاكستان، برزيل و برخی از كشورهاي آفريقايي هستند. اين كه رشد يك كشور بزرگ، تولید ناخالص داخلی سرانه جهاني را افزايش داده اما امکان دارد به كشورهايي كه بيشترين شباهت را با كشور در حال رشد دارند صدمه بزند يك نتيجه‌ عام است اما گاهي اوقات در تئوري تجارت مورد غفلت قرار می‌گیرد. اگر چين به بالا رفتن از نردبان محصولات ادامه دهد، كشورهاي ثروتمندتر نیز سرانجام آسیب خواهند دید. در آن هنگام چین مي‌تواند محصولاتی را كه تکنولوژی ‌برتر هستند توليد و صادر كند كه تا حدي به واسطه عدم رعايت حقوق مالكيت، حقوق فكري و قوانين حق اختراع خواهد بود، اما با این حال من معتقدم كشورهاي ثروتمند معمولا از پيشرفت چين نفع مي‌برند، چون هر کدام از كشورهاي ثروتمندتر در انواع محصولات و خدمات تخصص دارند. علاوه بر اين همچنان كه چين ثروتمندتر مي‌شود، بازار حتی بزرگ‌تري براي صادرات كشورهاي ديگر خواهد شد، اما با بازگشت به مضمون اصلي مورد روسيه، آلمان و ژاپن، هیچ بعید نیست كه چين به اندازه كافي به رشد سريع ادامه دهد و عاقبت درآمد سرانه آن برابر يا بيشتر از درآمد سرانه ایالات متحده و اروپاي غربي شود، اما شبیه ديگر كشورهايي كه به نظر توقف‌ناپذیر می‌آمدند، چين مشكلات جدي دارد و همچنان كه ثروتمندتر مي‌شود سایر مشكلات ظاهر می‌گردند. چين بازار سرمايه فاجعه‌آمیزی دارد؛ با بانك‌هاي دولتي كه مجبور شده‌اند به شركت‌هاي دولتی ناكارآ وام بدهند. نتيجه‌ آن صدها میلیارد دلار بدهي شده است كه هرگز بازپرداخت نخواهد شد و در حال حاضر به حراج گذاشته شده است. شايد زیادی مانده بدهي به سرعت جذب شود، اما ژاپن به مدت بيش از يك دهه از ذخيره زياد بدهي بانكي لاوصول كه به نحو كارآمدي جذب نكرد، آسیب دید. حقيقتا دولت ژاپن تلاش كرد تا ايجاد بدهي لاوصول را تشويق كند. چين هنوز تعداد زيادي شرکت‌های دولتی ناكارآ دارد كه مقامات تمایلی به تعطیل کردن آنها ندارند؛ چون که از نارضایتی ناشی از كارگران بیکار می‌ترسند. اين شرکت‌ها تنها به این دلیل توانستند سرپا بمانند که وام‌هاي غيراقتصادي از ديگر شرکت‌های دولتي مثل بانك‌ها دريافت مي كنند. چين از نظام توسعه‌يافته قوانين تجاری برخوردار نیست و احترام اندکی براي حقوق مالكيت فكري قائل است. اين رویه شاید براي كشور در حال توسعه‌ای كه عمدتا از دانش نشات گرفته از جاهاي ديگر استفاده مي‌كند، راهبردی عقلايي باشد؛ اما به محض اینكه كشور ثروتمندتر مي‌شود و بايد شروع به خلق دانش جديد كند، اين راهبرد مانع فعالیت مي‌شود. رژيم‌هاي اقتدارگرا زمانی که رهبران خوبي دارند، عملکرد اقتصادي خوبی پیدا می‌کنند. اما چنین حکومت‌هایی مي‌توانند بدبختي به بار بياورند وقتي‌كه رهبران‌شان افکار و باورهای اقتصادي ابلهانه‌اي دارند. چين اين وضعیت را در دوران رهبری مائو تجربه كرد که با راهپیمایی باورنکردنی بزرگ خود باعث كشتن ميليون‌ها چيني شد. گرچه شواهد نشان مي‌دهد میانگین رشد اقتصادی در رژيم‌هاي استبدادي كندتر از دولت‌هاي دموكراتيك نیست اما نرخ رشد بي‌ثبات‌تري نسبت به دولت‌هاي دموكراتيك دارند. من معتقدم اگر چين به رشد سريع خود ادامه دهد، دموكراتيك‌تر خواهد شد، اما اگر آنها رهبران بدي را انتخاب كنند كه عقايد عجيب و غريب در مورد اينكه اقتصاد چگونه بايد سازماندهي شود داشته باشند، پيشرفت اقتصادي شدیدا افت می‌کند. نرخ رشد جمعيت در چين نسبت به دیگر كشورهاي در حال توسعه، با سرعت بیشتری به زير مقادیر جايگزيني رسیده است كه بدون شک سياست تك فرزندي در اين مسیر نقش داشته است. نتیجه امر جمعيت سالخورده نابهنگامی خواهد بود كه هزینه مالی سنگینی بر نظام تامین اجتماعي و تندرستی تحمیل خواهد کرد به‌طوري كه تعداد نسبتا كم افراد جوان بايد مراقبت و تامين مالي جمعيت رو به رشد سالخوردگان را برعهده گیرند. كاهش سريع باروري، نرخ رشد جمعيت را نیز كاهش داد كه شاید در اقتصاد فقیر از نوع مالتوسی جذاب به نظر رسد، اما اقتصادهاي دانش‌محور اغلب به دليل پدیده‌ای كه اقتصاددانان بازده فزاينده به مقياس در توليد دانش جديد و درجه‌ تخصص در انواع متفاوت سرمايه انساني مي‌نامند، با داشتن جمعيت بيشتر پيشرفت مي‌كنند. در حالی كه صادرات به سمت جمعيت جهانی، جبراني براي كاهش جمعيت يك كشور است، نقش جمعيت داخلي در کسب منافع از سرمايه‌گذاري در دانش و سرمايه‌ انساني معمولا بسيار مهم‌تر است. يك عامل نامرئی‌تر، اما مهم اين است كه با ثروتمندتر شدن كشورها، آنها اغلب سياست‌هايي را به تصویب مي‌رسانند که پيشرفت بيشتر را به تعویق می‌اندازد. اين حالت در آلمان با وضع قانوني كه كارگران را بسیار پرهزینه و بازارهاي نيروي‌كار و بازنشستگي را انعطاف‌ناپذیرتر ساخت، اتفاق افتاد.

اين حالت در ژاپن نیز اتفاق افتاد كه محدوديت‌هاي تنظیمی و نظارتی بسیاری را بر خدمات، بر سرمايه‌گذاري خارجي و مهاجرت وضع نموده و نظام بانكي ناكارآ و حمايت شده را حفظ كرد. همین اتفاق به‌طور حتم در چين هم مي‌تواند رخ دهد که پيش‌بيني شیوه‌های آن در این مراحل اوليه از توسعه آن کشور بسیار سخت است. من نمي‌گويم كه چين كشور اقتصادي پيشتازي نخواهد شد، اما نسبتا خيلي زود است تا در این باره قضاوت كنيم.

بسياري از پيشگويي‌هاي شكست خورده درباره ژاپن و ديگر كشورها بايد ما را در مورد يك چنين پيش‌بيني‌هاي بلندمدتی محتاط كند. شايد هند پيشتاز شود، آن کشور نقاط قوتي دارد كه چين ندارد يا شايد برزيل اگر که بتواند تمام نیروهایش را جمع کند و شايد به راستی ایالات متحده باز هم پوياترين اقتصاد جهان شود. زمانی که رشد بهره‌وري آمریکا كاهش پيدا کرد و اقتصاد

رو به افول گذاشت بسياري از اقتصاددانان و ديگران، در دهه 1970 و برخی نیز در دهه 1980 روی این کشور خط کشیدند. چون من اعتقاد ندارم كه كشورها لزوما به صورت گونه‌هاي زيست شناسي پير شده و می‌میرند، ایالات متحده مي‌تواند به خوبي به عملكرد خود ادامه دهد، از حدود ده پانزده سال پيش بهره‌وري به سرعت شروع به رشد كرد، اگر محيط خوبي براي شركت‌هاي جديد، بازارهاي انعطاف‌پذير محصول و نيروي‌كار، سرمايه‌گذاري‌هاي بزرگ در سرمايه‌ انساني و فناوری و يك نگرش باز براي اندیشه‌های جديد، مهاجران و روش‌هاي متفاوت ايجاد نمايد. آن دسته از شماها كه تا 30- 20 سال بعد زنده‌ايد قادر خواهيد بود کشف کنید که آیا شكاكيت‌ها و تحليل‌هاي من با استفاده از وقایع تایید می‌شود یا خیر.

 

پاسخ بکر به خوانندگان

يك بار ديگر از نظرات جالب خوانندگان تشکر می‌کنم. من چند پاسخ کوتاه برای برخی از آنها دارم. من در نوشته خودم دلیل آوردم، به نفع كشوري مثل چين است كه توجه كمتري به حقوق مالكيت فكري داشته باشد، چرا که این کشور واردكننده‌ خالص دانایی از خارج است.

من اشاره كردم كه اين وضع تغيير خواهد کرد نه فقط به خاطر فشارهاي سازمان جهانی تجارت بلكه به این دليل نیز که همگام با رشدیافتگی چین، خودش دانش بيشتري توليد مي‌كند و از اين پس انگيزه بيشتري براي حفظ دانش دارد. من از عهدشكني آمريكايي‌ها از حقوق مالكيت اروپايي در قرن 19 كاملا آگاه بودم.

ييلاق‌هاي روستايي پشتيبان ضعيفي براي كارگران شهري بيكار است، چون كشاورزان در مقايسه با كارگران شهري هنوز خيلي فقير هستند. به همين دليل است كه فشارهاي زيادي براي مهاجرت روستايي‌ها به شهر‌ها وجود دارد، فشاري كه دولت وقت سعي مي‌كند آن را كم كند. من موافقم كه جذب آلمان شرقی به شیوه‌ای بسيار ناكارآ از قبیل نرخ مبادله یک به یک بين مارك‌هاي شرقي و غربي، به اقتصاد آلمان آسیب رساند، اما بسياري از مشكلاتش در بازار كار و جاهاي ديگر واقعا مستقل از اين قضیه هستند و رشد اقتصادی آلمان قبل از جذب، کند شده بود. تردیدی نیست که تولید ناخالص داخلی كل چين احتمالا به زودي بزرگ‌ترين مقدار جهاني مي‌شود چون که جمعيتش بسيار زياد است، اما قطعا این تولید ناخالص داخلی سرانه است که براي فهم اين نكته که چه اتفاقي براي رفاه اقتصادي مردم عادي مي‌افتد، مقياس مناسبی به شمار می‌آید. شواهدي كه از عليت رشد اقتصادي به سمت دموكراسي بيشتر پشتیبانی مي‌كند، بر اساس يك بررسی واحد نبوده بلكه بر اساس تاريخچه‌اي از مطالعات 40 سال گذشته است. من هيچ مدرك جديد معتبري نمي‌شناسم كه اين نتيجه را نقض کرده باشد. اين درست نيست كه من حقوق مدني را نادیده گرفته‌ام.

 

من درباره رژيم اقتدارگرای چين، آزادي بيشتر كشاورزان، آزادي تغيير شغل و غيره صحبت كردم. من مي‌توانستم دسترسي بيشتر مردم به كامپيوتر و اينترنت و غيره را اضافه كنم، اگرچه قبل از اين كه چين با هر معیاری یک جامعه آزاد محسوب شود خيلي چيزها باقي مانده تا انجام شود. من با انتقاد اسليت از دسوتو آشنا نيستم. من معتقدم دسوتو با کتاب «راه دیگر» خود كار بسيار مهمي در اقتصاد غیررسمی انجام داده است و تاكيد او بر مالكيت ناپیدای فقرا، بينش زيركانه‌ای است. اما او اين بينش را با خود به بسيار دوردست‌ها حمل مي‌كند. حقوق مالكيت بد، يك مشكل جدي در بسياري از كشورها است. اما چين يك مثال خوب از كشوري به شمار می‌رود كه با وجود حقوق مالكيت ضعيف، توانست با نرخی سريع از سطوح پايين درآمد رشد پيدا كند. آن‌طور که دسوتو ادعا می‌کند، من باور ندارم فقرای آمریکای لاتین دارایی‌های زیادی داشتند حتی اگر حقوق رسمی بر آنها داشته باشند. من با کار بارنت آشنا نیستم، اما سعی می‌کنم نگاهی به آن بیندازم و ببینم آیا موضوع را توجیه می‌کند.

 

 

پوسنر

من جام جهان‌نمایی در اختیار نداشته و نمي‌توانم عملكرد آتی اقتصاد چين را پيش‌بيني كنم. من شك دارم كه كسي بتواند چنین کاری بکند؛ تعداد بسیار زيادي از متغيرهاي نامعلوم وجود دارد.

پیش‌بینی‌های مرسوم مثل تخمین اخیر اطلاعات ملي كه شورای اطلاعات ملي، یک گروه معتبر در داخل انجمن اطلاعات ایالات متحده منتشر کرد از نوع «بیشتر همانند گذشته» هستند: چين به سرعت رشد پيدا مي‌كند و انتظار مي‌رود كه همين‌طور ادامه دهد.

تمام كاري كه يك شخص با مسووليت مي‌تواند انجام دهد، فهرست كردن تعدادي از عواملی است كه به رشد آينده چين كمك مي‌كند و عواملي كه مانع رشد آينده‌ آن مي‌شود.

در طرف مثبت قضیه، جمعيت بسيار با انرژي و باهوش و البته زیاد چین را داریم؛ و هنوز منابع استفاده نشده در مناطق روستايي و نيروي‌كار در كارخانه‌هاي ناكارآي تحت مالكيت دولتی وجود دارد. اگر آن كارخانه‌ها خصوصي شده (و احتمالا تعطيل شوند)، كارگران فراوانی براي جذب شدن در فعاليت‌هاي اقتصادي با بهره‌وري بالاتر، آزاد خواهند شد.

اگرچه من با بكر موافقم كه در بعضي از مسيرها چين نمي‌تواند فقط با كپي‌برداري از فناوري‌هاي خارجي به پيشرفت سريع ادامه دهد، اما در حال حاضر ما رشد سريع تحقيقات علمي در چين و رفتار دوستانه‌ مقام‌هاي چيني نسبت به حقوق مالكيت فكري كه ايجاد فناوری‌هاي جديد را آسان مي‌كند، مي‌بينيم. اما نكات منفي معيني هم وجود دارد.

من از شباهتي كه بين چين و آلمان دوران ویلهلم دوم (واپسین قیصر آلمان و پادشاه پروس 1871 تا 1918) وجود دارد مي‌ترسم. دو كشور با تمایلات خشن ملی‌گرایی كه در زمان‌هايي به شکل هيستريايى در می‌آید، با توهم و خیالات در مورد احاطه توسط دشمنان بالقوه (درمورد چين، روسيه در شمال، هند در جنوب غربي، ويتنام در جنوب، كره جنوبي، تايوان و ايالات متحده در غرب) و تسخير شده با نهادهای اقتصادي كه نسبت به نهادهای سياسي پيشرفته‌تر هستند. این يك تركيب قابل انفجار است.

این وضعیت احتمال دارد چين را به سرمايه‌گذاري زياد در توان نظامي سوق دهد و حتي ممكن است درگير جنگ‌هايي شود كه فاجعه به بار مي‌آورد. آهنگ سریع نوسازي اقتصاد چين ممكن است به لحاظ سياسي بي‌ثبات‌كننده باشد.

ترس از بي‌نظمي‌هاي داخلي، ترسی که ريشه در تجربه‌هاي تلخ تاريخي دارد، آنقدر حاد است كه نمی‌دانم چه طور می‌توان اذیت و آزار فالون كنگ، فرقه‌ شبه مذهبي و غيرسياسي كه خود را عمدتا وقف ورزش‌های فیزیکی کرده است، توضيح داد؟

اقليت‌های سركش، شامل تبتي‌ها و تعداد زيادي از مسلمانان در بخش غربي كشور ساکن هستند. با ثروتمندتر شدن كشورها، فشار براي آزادي‌هاي شخصي بيشتر، افزایش می‌یابد؛ اگر چه همان‌طور كه بكر متذكر مي‌شود حكومت‌هاي استبدادي ناسازگار با رشد سريع اقتصادي نيستند، اما واريانس رشد را به خاطر اين‌كه ديكتاتوري (با وجود ظاهر آن) از نوع دولت‌های شكننده است، افزايش مي‌دهد.

يك حكومت استبدادي مي‌تواند به طور ناگهاني متلاشي شود. همان‌طور که در ایران اتفاق افتاد، زماني كه شاه در سال 1979 سرنگون شد و به درجه‌اي كمتر، زماني كه حكومت ديكتاتوري كمونيستي شوروي سرنگون شد. رشد سريع مداوم اقتصاد چين جداي از بي‌ثباتي‌هاي سياسي، با محدوديت‌هاي ساختاري، آلودگي، كمبودها و تنگناها، نظام بانكداري ضعيف، فساد و عدم تعادل قابل توجه بين تولد پسر و دختر تهديد مي‌شود. با 116 تولدثبت شده پسر به‌ازای هر 100 تولد دختر و مازاد 70 ميلیوني پسرها نسبت به دخترها در کل جمعيت، چين به زودي با مشکل عرضه‌ ناكافي جمعيت زنان مواجه خواهد شد.

نتيجه آن احتمالا كاهش زياد سن ازدواج اول براي زنان است (مثل جوامعی كه چند زن مي‌گيرند) كه مشاركت زنان را به نوبه‌ خود در نيروي‌كار و در نتیجه توليد اقتصادي كاهش مي‌دهد. اما اين‌كه چه‌طور همه اين عوامل در دهه‌هاي پيش رو عمل مي‌كنند، به سادگي نمي‌توان بيش بيني کرد.

منبع : دنیای اقتصاد