شما اینجا هستید: صفحه اصلی مدیریت منابع انسانیجامعــه پــذيـــری کــارکنـــان

جامعــه پــذيـــری کــارکنـــان

جامعــه پــذيـــری کــارکنـــان

مهدي ياراحمدي خراساني

 

یکی از کارکردهای عمومی سازمان ها، اجتماعی کردن افراد جامعه است. در هر جامعه‌ای ، صرفنظر از کوچکی یا بزرگی ، سادگی یا پیچیدگی ، نوعی آموزش ، پرورش وآداب ورسوم  یافت می‌شود که ساختار و محتوای آن از جامعه‌ای به جامعه‌ای دیگر ، متفاوت است. از نظرگاه عده اي علي الخصوص مارکس، اجتماعي شدن مانعي در راه دگرگوني جامعه است. جامعه پذيری کارکنان فرآيندی است  که درآن کارکنان اطلاعات لازم وکافی در مورد سازمانی که به آن وارد شده اندکسب مي کنند

 

تعريف :

 

جامعه پذیری به معنای همسازی و همنوایی فرد با ارزشها ، هنجارها و نگرشهای گروهی اجتماعی است یا به مفهوم دیگر ، اجتماعی شدن فراگردی است که به واسطه آن ، هر فرد ، دانش و مهارتهای اجتماعی لازم برای مشارکت مؤثر و فعال در زندگی گروهی و اجتماعی را کسب می‌کند. مجموعه این ارزشها ، هنجارها ، نگرشها ، دانشها ، مهارتها ، فرد را قادر می‌سازد که با گروهها و افراد جامعه ، روابط و کنشهای متقابل داشته باشد. فراگرد اجتماعی شدن ، امری مستمر و به اعتباری مادام العمر است.

 

جامعه پذيری کارکنان :

 

جامعه پذيری کارکنان فرآيندی است  که درآن کارکنان اطلاعات لازم وکافی در مورد سازمانی که به آن وارد شده اندکسب مي کنندوبا قبول هنجارها والگوهای رفتاری سازمان باآن همنوا وهمسومي شوند.

 

آموزش قواعد و نظم با جامعه پذيری :

 

یکی از مقاصد جامعه پذیری آموزش قواعد و نظامات اساسی ، از آداب و عادات و رفتار روزمره گرفته تا روشهای علمی ، به افراد است. رفتار نامنظم و خلاف قاعده ، معمولا از انگیزه‌های ناگهانی یا محرک آنی ناشی می‌شود. چنین رفتاری ، نتایج و خشنودیهای آتی را در مقابل لذات و رضایتمندی‌های آنی و گذرا ، نادیده می‌گیرد. برعکس ، رفتار مبتنی بر نظم و انظباط ، به منظور پذیرش اجتماعی یا برای دستیابی به یک هدف آتی ، خشنودیهای آنی و گذرا را به تعویق انداخته ، آنها را تعدیل و تحدید می‌کند.خلاصه انظباطی که طی فراگرد اجتماعی شدن در رفتار ایجاد می شود، ممکن است چنان نافذ و عمیق باشد که حتی اعمال فیزیولوژیکی را تغییر دهد. برخی افراد ، بنا به عادت ، زود از خواب بیدار می‌شوند یا برخی افراد غالبا ، طوری بار می‌آیند که از لحاظ جسمی آمادگی ارتکاب اعمال منع شده اجتماعی را ندارند.

 

آموزش مهارتها توسط جامعه پذيری  :

 

هدف دیگر فراگرد جامعه پذیری ، آموختن مهارتها است (Skills). فقط با اکتساب و یادگیری مهارتهاست که افراد می‌توانند ، در جامعه ، منشأ اثر واقع شوند. در جامعه‌های سنتی ، امور زندگی ، از طریق تقلید و تکرار آموخته می‌شد. در جوامع امروز ، یادگیری مهارتهای انتزاعی خواندن و نوشتن و مهارتهای دشوار دیگر ، از راه آموزش و پرورش رسمی ، مهمترین وظیفه اجتماعی کردن است.

 

ايجاد اميد و آرزو در افراد  :

 

فراگرد جامعه پذیری به همان میزان که عادات ورفتار فرد را مطابق هنجارهای    اجتماعی ، تحت نظم و انظباط در می‌آورد، به او امید و آرزو می‌دهد. انظباط به خودی خود ، وقتی برای فرد شاق و بی‌پاداش باشد، تحمل سوز است. به تدریج ، به هر یک از اعضای خود ، خواستها و آرزوهایی ، در خور پایگاههایی که با توجه به جنس ، سن ، وابستگی گروهی یا منشأ خانوادگی اشغال خواهند کرد، القا می‌کند.

 

نيل به آرزوها و يا منع از رسيدن به اهداف  :

 

فراگرد جامعه پذیری از طریق برآوردن خواستها ، آرزوها ، امیدها و سوداهای فردی یا ممانعت از دستیابی بدانها برای فرد هویت (Identity) می‌آفریند. در گذشته ، هر فردی هویت خود را بنابه سابقه خانوادگی و طبقه اجتماعی به دست می‌آورد، مثلا ، بسیاری از فرزندان طبقه اشراف انگلستان ، زمانی آداب معاشرت مربوط به طبقه خود را از خدمه مخصوصی می‌آموختند. ولی دانستن این آداب معاشرت نمی‌توانست خدمه مذکور را چه از نظر خود و چه از نظر دیگران ، در شمار اشراف زادگان و نجبا در آورد.

 

نقش اجتماعی جامعه پذيری  :

 

فراگرد جامعه پذیری ، نقشهای اجتماعی (Social Roles) و نگرشها ، انتظارات و گرایشهای مربوط به آن نقشها را به فرد می‌آموزد. نقش‌های اجتماعی ، آمال و آرزوها ، هویتها و قواعد و نظامات رفتاری ، روابط متقابل تنگاتنگی با یکدیگر دارند، مثلا معلمی یک آرزوی معنوی و شغلی است، قواعد و هنجارهای ویژه‌ای دارد، نوعی هویت شخصی است، بالاخره ، یک نقش اجتماعی است. بنابر سنتهای جامعه ، معلم از احترام و مسئولیت معنوی خاصی برخوردار است.

 

جامعه پذيری سياسی :

 

“جامعه پذيري سياسي” Political socializationکه بخشي از فرايند کلي “جامعه پذيري” است به شکل گيري ايستارها و هنجارهاي سياسي افراد يک جامعه اشاره دارد. معمولا اين فرايند پيچيده که تحت تاثير اقتضائات و عوامل محيطي متعددي قرار دارد در دوران کودکي و آغازين زندگي از شدت بيشتر برخوردار است.  جامعه پذيري سياسي که در ادامه منجر به ايجاد “شخصيت سياسي” Political selfهر فرد و در نهايت شکل گيري “فرهنگ سياسي” يک جامعه مي شود به اعتقاد برخي، از جمله کارکردگرايان موجب ثبات و يا تعادل اجتماعي در يک نظام سياسي است. 

 

جامعه پذيری :

 

از نظرگاه عده اي ديگر علي الخصوص مارکس، اجتماعي شدن مانعي در راه دگرگوني جامعه است. اما به هر حال بايد پذيرفت که فرايند جامعه پذيري يک اتفاق اجتناب ناپذير است و افراد يک اجتماع تحت تاثير عوامل محيطي خصوصا در کودکي، الگوهاي رفتاري ابتدايي  مشخصي را کسب مي کنند.  تکيه بر دوران کودکي به معناي نفي جامعه پذيري در سنين ديگر نيست. در واقــع شخصيت  افــراد جامعه در برهه هاي مختلف در حال دگرگوني است. اما پذيرش ايستارهاي رفتاري و سياسي فرد در دوره کودکي بيشتر صورت مي گيرد و زمان کودکي و تا اندازه اي نوجواني مراحل مهمتري نسبت به ساير سنين در فرايند اجتماعي شدن هستند. البته ممکن است فرد در برهه اي از زندگي دچار دگرگوني شخصيت سياسي شود و تمام ارزشها و هنجارهاي پذيرفته شده پيشين خود را کنار بزند و الگوي رفتاري سياسي جديدي را پيش بگيرد. جامعه پذيري از طريق عوامل مهم اجتماعي شدن، در درجه نخست خانواده - مدرسه و سپس گروه هاي همسالان، گروه هاي کار، گروه هاي فراغت، گروه هاي مذهبي، رسانه ها و ... صورت مي گيرد. در واقع بنابر تعريفي که “الموند” و “پاول” ارائه داده اند با جامعه پذيري و شکل گيري فرهنگ “الگوي نگرش ها و جهت گيري هاي فردي نسبت به سياست در ميان اعضاي يک نظام سياسي” مشخص مي گردد و نظام سياسي در شناخت، احساسات و ارزيابي هاي مردم دروني مي شود.    اما اينک اين سئوال جدي مطرح مي شود که پيشينه جامعه پذيري در ايران و جايگاه فعلي اين فرايند در سياست گذاري هاي کشور چيست؟

 

بدون شک پيشينه اجتماعي شدن در ايران به سياست و حکومت هاي ابتدايي اين سرزمين بر مي گردد. در واقع هر جا سياست بوده فرايند جامعه پذيري نيز به نحوي از انحاء وجود داشته است. اما از آن رو که اغلب حاکمـــــان ايـــراني رويـه و منش استــبدادي را سرلــوحـه حکومتشان قرار داده بودند سياست و حکومت براي کودکان ايراني بسيار دهشتناک و همراه با ترس و رعبي وصف ناشدني بود. مشارکت سياسي حتي در تخيلات فرزندان اين مرز و بوم همتاي رويا بود. نام پادشاه مساوي بود با حبس و شکنجه و نظميــه و ... بوده است. اين ايستارهاي ذهني اگر چه منفي به نظر مي رسند اما حاکي از فرايند طبيعي اجتماعي شدن هستند.

 

در دوران پس از جنگ جهاني دوم، اولياي امور آلمان به عمد در صدد تغيير فرهنگ سياسي ملت آلمان برآمدند. اين جامعه پذيري مجدد بيشتر به خاطر حذف و طرد روحيات نازيسم در بين مردم آلمان بود.

 

در همين زمينه ويلهلم رايش مطالعه اي درباره ريشه هاي خانوادگي، آنچه که او “روانشناسي توده فاشيسم” ناميده است انجام داده که در آن اقتدارگرايي آلماني در تربيت کودکان را به گرايش بعدي آنها به اطاعت کورکورانه و انضباط شديد در چارچوب جنبش نازي ربط مي دهد. به هر حال پس از جنگ در آلمان غربي نخست نيروهاي متحدين که خاک اين کشور را در اشغال خود داشتند، در پي اصلاح ارزش ها و رفتارهاي سياسي مردم برآمدند تا از اين راه حمايت آنان را از ساختارهاي سياسي دموکراتيک ايجاد شده در دوران پس از جنگ تقويت کنند. تلاش هاي حساب شده اي صورت گرفت تا با به کارگيري مدارس، احزاب سياسي و سازمان هاي مدني، ارزش هاي دموکراتيک در مردم جاگير شود. مشارکت در انتخابات رقابتي تشويق شد ولي حالت الزام آور پيدا نکرد.

 

در آلمان شرقي نيز رژيم کمونيستي تحت سلطه شوروي از همان فنون جامعه پذيري رايج درجوامع اقتدارگراي مدرن بهره جست تا ارزش هايي چون فرمانبرداري ايدئولوژي کمونيستي (شامل پذيرش دعوت تک حزبي، اقتصاد کنترل شده از مرکز)، برابري و حمايت از بلوک شوروي در امور بين المللي را در مردم جاگير سازد. رويکرد آنها حول کنترل هماهنگ رسانه هاي جمعي و نظام مدارس دور مي زد. از حزب و سازمان هاي وابسته اي همچون اتحاديه هاي کارگري نيز براي بسيج شهروندان در فعاليت هاي نمادين حمايت از نظام مانند راي دادن در انتخابات غير رقابتي استفاده شد. در آلمان غربي دگرگوني فرهنگ سياسي طي چهار دهه قابل توجيه بوده است اما رهبران آلمان شرقي که با در پيش گرفتن جامعه پذيري مستقيم سعي در تغيير ايستارهاي سياسي مردم داشتند علي رغم بهره گيري از سيستم سرکوب گسترده نتوانستند به اهداف خود نائل شوند. هدف از تبيين و بررسي وقايع دوره جنگ سرد آلمان تمايز دو شيوه اجتماعي شدن سياسي مستقيم و غير مستقيم بود و حکايت از آن داشت که کارايي جامعه پذيري غير مستقيم به مراتب بيشتر از جامعه پذيري مستقيم است. اما گام سوم که اين مجال با آن به پايان مي رسد کنترل مقطعي فرايند جامعه پذيري است. يکي از مقاطعي که به صورتي کاذب در دگرگوني شخصيت سياسي افراد جامعه ما نقش دارد، مقطع آموزش عالي و ورود به دانشگاه است. اين برهه حساس نمي بايست از نظرگاه کنترل کنندگان فرايند به دور بماند. مسلما مي بايست بيش از اين دوره با تبيين و تحليل و تصديق ايستارها و هنجارهاي پذيرفته شده ابتدايي مانع از نفوذ ارزش هاي غير ولايي شد که توسط برخي اساتيد دانشگاه ترويج مي شوند و از سويي مي بايست در اين دوره نيز از قدرت نفوذايستارهاي غير بومي کاست.

 

پي نوشت ها: 

 

1- سعادت ،اسفندیار ،مدیریت منابع انسانی ،انتشارات سمت

2- رضائیان ،علی،مدیریت رفتارسازمانی ،انتشارات دانشگاه تهران

3- موحدیان،مجید،مبانی سازمان ومدیریت ،جزوه دانشگاهی،دانشگاه فردوسی

4- طيب، عليرضا، چارچوب نظري براي بررسي سياست تطبيقي، مرکز آموزش مديريت دولتي